پارت چهام گمشده ای شرق
ا.ت: باشه. بگیر غول تشنه زشت.
حدود دو ساعت بود که اونجا بودم. همش تو این فکر بودم که مافیا های شرقی چه ربطی به من بدبخت دارن. هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید جز خاطره ای از بچگیم که از شرق به غرب اومدم که اونم دلیلش رو یادم نمیاد.
لی: وقتی فهمیدم تهیونگ اومده اولش شوکه شدم ولی بعد فهمیدم که اون چند ساله دنبال خواهرش میگرده. که خواهرش هم ا.ت هست ولی من نمیخوام اون بفهمه و هر وقت میاد کارمندای دختر رو چک میکنه تا ببینه کدومش خواهرشه. اون چند سال پیش فهمید خواهرش پیشمه ولی فقط ازش یه نشونه داشت یه ماه گرفتی دقیقا پشت گردن خواهرشه.
ا.ت: حالم یهو بهم خورد و مجبور شدم برم سمت اتاقم چون داروهام اونجا بودن. پس دون دون رفت سمت اتاق که یهو یکی از پشت سرم داد زد و گفت: ا.ت مگه بهت نگفت نیا بیرون تا من نگفتم.
ا.ت: اوه قربان ببخشید واقعا مجبور شدم.
یه لحظه چشمم خورد به آدمی که کنارش بود. احتمال اون کیم تهیونگه. پس روبه بهش گرفتم وگفت: سلام. قربان با اجازه من میرم اتاق.
تهیونگ: لی این دختر رو بهم نشون دادی قبلا؟
حدود دو ساعت بود که اونجا بودم. همش تو این فکر بودم که مافیا های شرقی چه ربطی به من بدبخت دارن. هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید جز خاطره ای از بچگیم که از شرق به غرب اومدم که اونم دلیلش رو یادم نمیاد.
لی: وقتی فهمیدم تهیونگ اومده اولش شوکه شدم ولی بعد فهمیدم که اون چند ساله دنبال خواهرش میگرده. که خواهرش هم ا.ت هست ولی من نمیخوام اون بفهمه و هر وقت میاد کارمندای دختر رو چک میکنه تا ببینه کدومش خواهرشه. اون چند سال پیش فهمید خواهرش پیشمه ولی فقط ازش یه نشونه داشت یه ماه گرفتی دقیقا پشت گردن خواهرشه.
ا.ت: حالم یهو بهم خورد و مجبور شدم برم سمت اتاقم چون داروهام اونجا بودن. پس دون دون رفت سمت اتاق که یهو یکی از پشت سرم داد زد و گفت: ا.ت مگه بهت نگفت نیا بیرون تا من نگفتم.
ا.ت: اوه قربان ببخشید واقعا مجبور شدم.
یه لحظه چشمم خورد به آدمی که کنارش بود. احتمال اون کیم تهیونگه. پس روبه بهش گرفتم وگفت: سلام. قربان با اجازه من میرم اتاق.
تهیونگ: لی این دختر رو بهم نشون دادی قبلا؟
- ۳.۴k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط